
نیکوکار نازیآبادی چند باب خانهاش را رایگان در اختیار زوجهای جوان گذاشته است
خانه ات آباد آقا محمد

رضا نیکنام_ خبرنگار
اهالی نازیآباد او را به دلیل کبابهای خوشمزه مغازهاش، «محمد کبابی» صدا میزنند. نام واقعیاش «محمد عمو محمدی» است، 60ساله و زاده شهرری. علت شهرت حاج آقا در محله بیشتر مربوط به کارهای خیرخواهانهای است که با تشویق و همراهی خانوادهاش انجام میدهد. خیّری که باعث شد تا سراغ این نیکوکار هممحلهای برویم همتش برای اسکان زوجهای جوان بیبضاعت و کم درآمد در خانههایش است که بدون دریافت کرایه صورت میگیرد و از او چهرهای محبوب بین اهالی ساخته است. شهروند نیکوکار نازیآبادی توانسته در طول 18 سال گذشته برای 26 زوج جوان سرپناه درست کند. با شروع فصل نقل و انتقال خانه و تب و تاب زوجهای جوان برای اجاره مسکن مناسب و ارزانقیمت، فرصت مناسبی دست داد تا سراغ این صاحبخانه نمونه محله نازیآباد برویم تا از علت و آثار انجام این قبیل کارهای نیکوکارانه بیشتر بدانیم.
پیدا کردن خانه محمد کبابی در محله نازیآباد کاری ساده است، چرا که او 40 سال از عمرش را اینجا گذرانده و چندین نسل از ساکنان محله، طعم غذا و کبابهای خوشمزه او را در مغازه کوچکش چشیدهاند. در بلوار شهید کارگرسامانی، بعد از چهارراه معروف به رضوان و در میان آپارتمانهای نوساز به خانه «محمد عمو محمدی» میرسیم که 3 طبقه است و نمای قدیمی دارد. وقتی زنگ خانه را میزنیم صاحبخانه و همسرش به رسم میزبانی جلو در میآیند و ما را به داخل دعوت میکنند.
در خانه به روی مردم باز است
از آمادگی خانواده محمدی برای پذیرایی از مهمانان ناخوانده متوجه میشویم که آنها به این رفت و آمدها عادت دارند و از اینکه در طول روز چند خانواده سر زده به دیدنشان بیایند دستپاچه نمیشوند. داخل اتاق پذیرایی وسایل و امکانات سادهای وجود دارد. کنار طاقچه دیوار اتاق، رادیو و قاب عکس قدیمی جلوه میکند که گویا مربوط به دوران جوانی صاحبخانه است. «اکرم رضابیگی» همسر محمدی و نوه دختریاش «ضحی» که تازه از خواب بیدار شده، روی مبل کنار دیوار مینشینند و ما کمکم سر صحبت را باز میکنیم.
چند دقیقه میگذرد که صاحبخانه از آشپزخانه با یک سینی چای بیرون میآید. در این زمان مادر خانواده از اخلاق و رفتار همسرش تعریف میکند و میگوید: «حاج آقا درکارهای خانه مثل رفت و روب، خرید خانه و پذیرایی از مهمانها خیلی به من کمک میکند. از وقتی هم که بازنشسته شده و وقت آزاد بیشتری دارد، اجازه نمیدهد کارهای سنگین انجام دهم و حتی در شستن ظروف غذا همیشه از من پیشی میگیرد.» از اکرم خانم میپرسیم در طول روز چند مهمان دارید؟ او لبخندی میزند و میگوید: «مهمان حبیب خداست. به سفارش حاج آقا در این خانه به روی همه باز است و ما به قدر بضاعتمان از مهمانها پذیرایی میکنیم.»

شروع ماجرا با ساخت یک طبقه خانه
محمدی، قاب عکس قدیمی روی طاقچه را برمیدارد و ماجرایی را برایمان تعریف میکند. او میگوید: «این عکس مربوط به دوران جوانی و زمانی است که با اکرم خانم، دختر خالهام ازدواج کردم. ما با هم به نازیآباد آمدیم و در همین محله زندگی مشترکمان شروع شد. آن موقع مقداری پسانداز داشتم که با آن خانه خریدم و بعد در طبقه پایین یک مغازه کوچک کبابی باز کردم که رزق و روزی خانوادهام از آن بود.» محمدی در این برهه، از زندگی و کسب و کارش رضایت داشته که اتفاقی وارد مسیری میشود که در نهایت از او شهروند نیکوکار میسازد، خودش میگوید: «20 سال پیش متوجه شدم که میتوانم یک طبقه دیگر روی خانهام بسازم، اما واقعیتش 2طبقه خانه برای خانوادهام کافی بود و برای انجام این کار دودل بودم که تصمیم گرفتم پیش روحانی محل استخاره کنم که از قضا خوب آمد و یک طبقه روی خانهام ساختم. من به این یک طبقه احتیاجی نداشتم و نمیدانستم با آنچه کار کنم. به همین دلیل پیش حاج «رضا انباردار» از اهالی محبوب و معتمد محله رفتم تا چارهای پیدا کنم. حاج رضا گفت حالا که خانه را ساختی و به آن احتیاج نداری، به عروس و دامادهایی بده که سر پناهی ندارند. هم باقیاتالصالحات است و هم گرهای از مشکلات مردم باز میکند. از آن به بعد جرقه این کار به ذهنم خورد و نیت کردم که این واحد مسکونی را هرسال در اختیار زوجهای جوان بیبضاعت بگذارم.»
از او میپرسیم آیا همسرتان به این کار ناراضی بودند و گلایهای نداشتند؟ محمدی در پاسخ به ما از شرطی که همسرش در این زمینه برایش گذاشته، میگوید: «اولش فکر میکردم شرطی بگذارد که سخت باشد و نتوانم انجام دهم، اما همسرم گفت در صورتی به این کار راضی میشود که طبقه دوم خانه را به زوج دیگری بدهد و ثوابش به او برسد. از این شرط آنقدر خوشحال شده بودم که نگو و نپرس. انگار بال در آورده بودم. طولی نکشید که زوج دیگری همسایه ما شدند و 2 طبقه خانه را در اختیار 2 خانواده گذاشتیم.»
زندگی ام پربرکت شده
درست است که سالها از این ماجرا میگذرد، اما لذت این کار برای محمدی و خانوادهاش مثل روزهای اول است. شاید برایتان جالب باشد که آثار و برکات کار نیک و خیرخواهانه محمدی به مرور زمان نمایانتر شده است. او در طول این سالها توانسته 7 واحد مسکونی دیگر در نقاط مختلف محله خریداری کند و به نیّت تأمین سرپناه، در اختیار زوجهای جوان و آبرومند قرار دهد.
من همان محمد کبابی هستم
محمدی کنار همسر و نوهاش روی مبل مینشیند و در حالی که لبخند میزند، میگوید: «یک وقت فکر نکنید که آدم میلیاردری هستم، نه. من همان محمد کبابیام با همان موتور قراضه که قسطی از گمرک خریدم و از زندگی در این خانه کلنگی و قدیمی لذت میبرم. چراغ این خانهها که میبینید از برکت وجود همین زوجهای جوان روشن شده است. قصد دارم تا زمانی که زنده هستم این کار را ادامه دهم و به دیگران نیز سفارش میکنم که در شرایط کنونی جامعه که تورم و گرانی وجود دارد، هوای مستأجرها بهویژه جوانها را داشته باشند. معامله با خدا همهاش سود است. از هر دستی بدهیم از همان دست چند برابرش را پس میگیریم.»
محمدی برای اجاره دادن خانهها به زوجهای جوان هیچ شرطی نمیگذارد. همسرش میگوید: «از خدا خواستیم هر خانوادهای که مستحق هست جلو راهمان قرار گیرند تا در این خانهها ساکن شوند. برای اینکه نوبت به زوجهای بیشتری برسد، هر واحد را یکساله به آنها اجاره میدهیم. من اکنون با بچههای خودم 54 فرزند دارم. در این سالها 26 زوج جوان در این خانهها ساکن شدهاند که مثل فرزندانم هستند و هنوز با ما رفتوآمد دارند.»
خانواده محمدی 2 فرزند دختر دارند آنها هم مانند پدر و مادرشان دوست دارند در کارهای خیر مشارکت کنند. وقتی از نزدیک میبینند مردم برایشان دعای خیر میکنند احساس خوبی پیدا میکنند. اکرم خانم میگوید: «فرزندانم ما را به این کارها تشویق میکنند. وقتی زوجهای جوان خانهدار میشوند، آنها خیلی خوشحال میشوند، انگار این اتفاق برای یکی از بستگان و خانواده خودمان افتاده است. همین که دغدغه مالی زوجهای جوان در ابتدای زندگی کم میشود و با آرامش و خیال راحت زیر یک سقف میروند لذتبخش است.»